خاطرات دیشب
سیلام نفس مامان چطوری خانم/ اقا؟ مامانی کلی برات حرف دارم من هنوز 5 ماه تا زمان به دنیا اومدن تو وقت دارم اما از همین الان تو استرس زایمانم دیشب داشتم به مامانی (مامان من) میگفتم وای نمیشه وقت زایمان که رسید دست بکنی تو گلوت نی نی رو بالا بیاری همین حرفو که زدم مامانی غش کرد از خنده بهم گفت خدا عقلت بده بالاخره این حرف ها که تموم شد بهش گفتم لباس های بچگی هامو بیاره از من فقط یکی از لباس هامو نگه داشته بود اما از لباس های خاله یه 3.4 دستی نگه داشته بود بعد یه پتو کاموایی بهم داده میگه این هنوز استفاده نشده وقتی از تو پلاستیک درش اوردم یه کمی ازش کدر شده بود به مامانی گفتم تو که گفتی این استفاده نشد...